هنرمند شایسته غالبا انسانی است معترض به وضعیت موجود برای رسیدن به وضعیت موعود!

تاریخ هنر پر از انسان های بزرگی است که جان و روان شان را فدای هنر و شکستن و گذر کردن از سد هویت سیاسی سقیم مملکت و سرزمین خود بوده اند و در حالی که تمام آنان سعی کرده اند هویت ملی ثمین خود را حفظ کنند و تا در راستای آن بتوانند به دمکراسی برسند و تا در سایه آن بتوانند با جوامع بزرگ و ملت دیگر مراوده خوبی برقرار کنند تا جامعه بشریت از رشد ذهنی و صلح برخوردار گردد!

به یقین هنر یکی از تاثیر گذارترین مجراها برای استنباط یک هویت و صیانت آن است و همین امر باعث می شود که هنرمندان راستین، (یعنی معترض هایی که هدفشان رسیدن به آزادی بیان و برابری در جوامع بشری است) چه بسا مورد بی مهری قرار گرفته و اغلب توسط خودکامه گان مورد تعذیب و حتی گاهی به اعدام محکوم شده اند!

در مابین جمع کثیر توده که معمولا در سیاست های یک حکومت مستبد غرق شده اند معدود افرادی سر بیرون آورده و مجاهدت می ورزند تا از تدابیر و حقه بازی های که در استتار و اختفا میگذرد و به نام هویت سیاسی شناخته شده است پرده بردارند و با هنر خود این را به جامعه و مردمی که حیران در دریای عظیم سیاست بسر می برند کمک کرده و آنان را از این امر آگاه سازند ! در این محدوده زمانی نقاش اسلامی نقش پرنده ای را رسم نمی کند بلکه زنی برهنه می آفریند، نویسنده این سرزمین کتاب دینی را کورکورانه ستایش نمی کند بلکه با روشنفکری آن را تفسیر می کند و مجسمه ساز آن کوشيده تا نه تنها چهره پوشیده را مستهجن جلوه دهد بلکه در میان آن رازهای بزرگی می آفریند و اهتمام ورزیده تا قادر باشد عوام را که در دام گیر افتاده به تصویر بکشد!

تمام این مجاهدت ها جای بسی تحسین دارد، اما بدلایلی که در ادامه خواهیم دید کافی نیست، زیرا هنرمندی که از این طریق امرار معاش می کند و از امنیت مادی برخوردار نیست چرا بایستی امنیت جانی خود را نیز بخطر بی اندازد؟ آیا راه و روش دیگری برای نبرد نمی توان یافت؟ و آیا در دل همه رویدادها در هنر و مبارزه هنرمندان با سیاست ها و دسیسه ها، هنرمندی که تن به آفرینش اثری ناهمگون می زند، توان آن را خواهد داشت تا نشان دهد آنچه که مغایر انگاشته می شود در طی سالیان متوالی قادر خواهد بود وضعیت حیات ملتی را دگرگون کرده که در زیر بار یک حکومت مستبد و یا یک ایدئولوژی پیچیده به سر می برند؟

در همین زمینه ما قصد داریم به هنر یک هنرمند فلسطینی بپردازیم که به منظور پیکار با هویت سیاسی اسلامی دست به مبارزه زده و تن به تبعید داده تا در هجران از سرزمین مادری، فراق خانواده و اقوام، برای آزادی زنان و کودکان، هویت سهو سیاسی ای را که منجر به منع آزادی شده را زیر سوال ببرد و به جامعه جهانی نشان دهد: «چیستی، کیستی و هستی گروهی از هم نوعان و همجنسان خود را  تا در فراهم کردن بستر جهانی شدن نقشی ایفا کرده باشد! »

طبق نظریه لستر تارو ما در فراروی گوناگون جهاني شدن از جمله ظهور صنايع جهانی ارتباطات، رشد شـركت هـای چنـد مليتی، تأثير بازارهای مالی جهانی، گرم شدن سياره زمين و اقدامات بين المللی مربوط به حقوق بـشر قـرار گرفته ايم. وی معتقد است عوامل فوق به ايـده جامعـه جهـانی اهميـت خاصـي بخـشيده انـد. بـشر امـروز مـيدانـد كـه محدوديت های جغرافيايی هر روز كمتر شده و جهان به يك مكان واحد مبدل می گردد. از این رو از آنجا که تاثیر وجایگاه هنر در نقش جهانی شدن بر هیچ کس پوشیده نیست، مقصود ما این است آگاه باشیم که آیا اثر یک هنرمند به هر شکلی که باشد می تواند بستر جهانی شدن را فراهم کند و یا گامی مهم در این راه برداشته باشد؟ و یا برعکس مسبب قدرت گیری احزاب و مخالفان خود در جامعه می شود و جنگ قومی و ملی راه می اندازد و منجر به جدایی طلبی بیشتر می گردد؟

همه ما بدون استثنا هر روزه در حال جستجو هستیم، اما آگاه بودن هنرمند از ( من که هستم؟ و جایگاه من کجاست؟) در آثار هنری وی نقش اصلی را ایفا می کند و مهمترین مساله که همه هنرمندان بلا استثنا با آن دست و پنجه نرم  کرده اند مساله هویت سیاسی و اومانیسم است!

چارلز تیلور  محقق جامعه گرا معتقد است که پاسخ به سوال اول،( من که هستم ؟) در گرو آن است که بدانم ( جایگاه من کجاست؟) بنابراین از انجا که زندگی جهت و حرکت دارد، تعیین موقعیت مستلزم جهت یابی مسیر حرکت می باشد. افزون بر این که بدانیم در کجا قرار داریم، لازم است که آگاه باشیم که به کدام سمت و سو در حال حرکت هستیم!

چگونه هنرمند در فراهم کردن بستر جهانی شدن که در وهله نخست امکان همزیستی و تبادل فرهنگی را آماده می کند بایستی کوشا باشد؟ به نظر جولیان استالابراس جهانی شدن صرفا یک حرکت همگون ساز فرهنگی و صرفا معادل غربی شدن نیست، بلکه در دو جهت موازی حرکت کردن به گونه ای فزاینده به تفاوت ها دامن زدن است! همین دامن زدن به تفاوت هاست که مسئله هویت را در فراینده جهانی شدن برجسته می کند!

طبق منطق عبدی و گودرزی در کتاب مشترک آنها هنگامی که در مورد هویت ها صحبت می شود بدین معناست که گروه های اجتماعی درباره جهان به نحوی متفاوت می اندیشند، با معیارهای متفاوت آن را ارزیابی می کنند، خواست ها و آرزوهای متفاوتی دارند و در مجموع سبک متفاوتی از زندگی را ترجیح می دهند!

وظیفه هنرمندی که میخواهد در بسر جهانی شدن گام بردارد نشان دادن این خواست ها، معیارها و آرزوهاست! اما جز اینها برای آنکه هنرمند بتواند در بستر جهانی شدن کوشا باشد لازم است که به چند نکته مهم از هویت سیاسی مستحضر باشد!

به گفته بندیکت اندرسون، «کار هویت سیاسی این است که بکشی یا کشته شوی

بشر غالبا برای بقاء خود به این درک رسیده است که باید از قدرت برخوردار باشد، لذا قدرت سیاست را درک کرده و از دل آن هویت را بیرون آورده و آن را گروهی کرده ، یعنی هویت فردی را به هویت جمعی مبدل ساخته، در این صورت اگر کسی به او اهانت کند به جمع اهانت کرده است، کار هویت سیاسی پدیده آمده که قدرت بسیج کردن افراد را بر عهده دارد این است که مکانیسم من علیه دیگری را نیز بر اساس اختلاف‌‌های سلیقهای یا خیالی که ایجاد میکند راه اندازی کند!

امروزه علوم سیاسی بحث امنیت جامعوی را مرتبط با هویت می داند و مسبب حفظ آن در جامعه! در این صورت اگر ملتی احساس کنند که هویتشان مورد هدف قرار گرفته شده است، چه از سوی یک شخص خاص، یا یک هنرمند، یا از سوی حکومت و یا ملتی دیگر، فرقی نمی کند آنها به صورت طبیعی عکس العمل نشان می دهند و یک مکانیزم دفاعی را به کار می گیرند.

بنابراین هنرمندی که اعتراض به پیمان اجتماعی، هویتی خویش و هم کیشان خود برای رسیدن به وضعیت موعود دارد یا باید دارای قدرتی خارقالعاده برای متقاعد کردن و نشان دادن ضعف هویتی و سیاسی جامعه به هم رزم های خود باشد ( همانند هنرمندان و متفکران دوران رنسانس ) تا بتواند دستگاه حکومتی یا  ایدئولوژیکی را که از سیاست هویتی بهره می برد زیر سوال برده و یا در غیر این صورت باید حیات خویش را در این راه بگذارد، زیرا امکان آن وجود دارد که با زیر پا گذاشتن قانون و انتقاد از هویت سیاسی خود جامعه را علیه خود بشوراند. آنچه که در امتداد تاریخ در سرتاسر جهان بارها شاهد آن بوده ایم!

در اینجا به سراغ اثر هنری هنرمند مورد بحث بر می گردیم در حالی که زیباشناختی، (فرم، محتوا، تمامیت و انسجام و هماهنگی تناسب آثار هنری)، رنگ بندی، ترکیب و بسیاری چیزهای دیگر در یک اثر هنری تاثیر می گذارند اما مورد علاقه این بحث نیستند، بلکه ما قصد داریم ببینیم هنرمند مد نظر ما خانم دعا قیشتا در آثار هنری خود چطور به بستر جهانی شدن پا گذاشته است؟

در تابلوی مورد بحث، ما شاهد دختر محجبه ای هستیم که سوار بر دوچرخه است، دوچرخه ای که یک چرخ آن در هوا است، سوار آن چهره اش پوشانده شده و قرآنی در دست دارد! کیف او که حاوی ادکلن، دستکش و لوازم آرایشی و پاکتی سیگار است بر زمین افتاده و محتویات درونش بیرون ریخته است!

کفش های پاشنه بلند قرمز رنگی دارد که لنگه ای از آن در پا نیست!

مکان این تابلو نیز برجسته است، میدان یادبود سربازان گمنام فلسطینی که برای به رسمیت شناخته شدن و حفظ هویت خود جنگیده و کشته شده اند!

زمان نیز در این نگاره به وضوح معین شده، با تصاویر ساختمان ها و ماشین های مدرن و پلاک های آنها در پس زمینه تابلو!

در نتیجه عناصر مهمی چون زمان، مکان و موضوع مشخص گردیده اند!

اما پیام این اثر هنری چیست؟

چه اعتراضی در آن وجود دارد و این اعتراض به چیست؟

آیا این چرخ در هوا شکایت به نابرابری نیست؟ آیا نمایان کننده قدرت عظیم زنان یک جامعه برای جنگیدن در برابر بی عدالتی ها نیست؟

سری که به عقب برگشته و قرآن در دستش را بیشتر نمایان می کند، آیا شکوه به قوانین زن ستیز مردان مذهبی حال و گذشته را ندارد؟

در این اثر هنری چهره پوشانده شده بیان کننده آن است که هر زن یا دختری در زیر بار این ایدئولوژی به تنگ آمده و می خواهد دست به مبارزه بزند حتی اگر یک لنگه کفش عروسی به پا نداشته باشد، حتی اگر مجبور شود تمام دارایی خود یعنی لوازم آرایشی اش را که برای فریبایی و دلربایی اوست بر زمین بریزد و رها کند!

این اثر بدون هیچ گونه توهین به یک شخص یا یک گروه و یا هویت سیاسی یک سرزمین خلق شده است و آرزوی زنان و دختران یک سرزمین را به نمایش می گذارد و پیامی سیاسی به جهانیان دارد که چیزی جز خواسته های اولیه حقوق بشر یعنی آزادی و برابری نیست!

این تابلو خواهان دمکراسی است، اعتراض مطلق یک ذهن روشن است که از توهین بری است. خواسته های تمام زنان در سرزمین های اسلامی است. سرگذشت تلخ تاریخ، علیه آرزوهای کودکانه یک دختر است که پیر می شود!

اینجا بازار مکاره ها نیست، میدان جنگ است.

این اثر برای تمام کسانی که شناختی از کودکان، دختران و زنان فلسطینی ندارند کافی ست که آرزوها و خواسته های آنها را در سایه جنگ ببینند!

این یک اثر از فریدا کالوی دیگر است که اینبار رویاها و کابوس های خود و جامعه ای دگر را به تصویر می کشد!

این تابلو یک پیام فلسفی دارد: « انسان می تواند تمام عمر در جنگ علیه بیگانه زندگی کند اما قادر نخواهد بود پذیرا باشد تا آزادی فردی اش را که از طریق سیاست هویتی ربوده اند نادیده گرفته و طلب نکند! »

در پایان قصد داریم برای علاقمندان این سوال را مطرح کنیم که آیا علت انحطاط سبک های هنری گذشته تغییر هویت سیاسی جامعه بوده است؟ برای مثال چون ملت از هویت سیاسی کلاسیک پیروی نمی کنند این سبک متزلزل شده و یا آیا دوران رمانتیک به پایان رسیده است که این سبک افول را تجربه کرده است؟

اگر چنین باشد در این صورت آیا بهتر نیست هنرمند به جای جستجو و یافتن سبک و سیاق خود به شناخت هویت سیاسی بپردازد تا هم بستر جهانی شدن را آماده کند و هم از دل آن جامعه بشری به دمکراسی حقیقی دست یابد؟